محل تبلیغات شما

- آب آمد تیمم باطل شد

- آب آب را پیدا می کند آدم آدم را

-آب به پستی ( سرازیری) می رود

 آب را گل آلود می کنه که ماهی بگیره-     

آب زیر پوستش افتاده-   

- آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم یار در خانه و ما گرد جهان می گردیم

-آب دریا به دهان ماهی دریا خوش است( نیست پروا تلخکامان را ز تلخی های عشق، آب دریا در مذاق ماهی دریا خوش است. صائب)

- آب که جاری شد خودش چاله را پیدا می کند

- آب که سربالا برود قورباغه ابو عطا می خواند

- آب که یک جا بماند می گندد

- آب نمی بیند وگر نه شناگر ماهری است

- آب اگر قوت داشت قورباغه نهنگ می شد

- آبی که میره به رودخانه چه خودی خوره چه بیگانه ( چرا باید مانع استفاده دیگران شد از چیزی که به هر حال در تملک کسی باقی نمی ماند)

- آدمی که خیس است از آب ( یا باران ) نمی ترسد( آنکه در بحر قم است غریق/ چه تفاوت کند ز بارانش " سعدی")

- از بی آبی مردن بهتر است تا از قورباغه اجازه گرفتن( مترادف نه شیر شتر خواهم نه دیدار عرب)

- اگر آب نمی آورد کوزه را هم نمی شکند( مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان)

-اول عمق آب را بپرس بعد توش شنا کن( بی گدار به آب نزدن)

- ای دوست گلِ سِرِشته را آبی بس( آنکه دست و دلش سیر است به اندک می سازد)

- بزرگی یک دَمَش آب است یک دَمَش آتش

-تنبل به آب نرفت ، وقتی که رفت خُِِمره برد

-حوضی که آب ندارد قورباغه می خواهد چه کار

-خوش آن چاهی که آب از خود برآرد

-دو دفعه آب جای یک دفعه نان را نمی گیرد

- روغن زیر آب نمی ماند( مترادف آفتاب زیر ابر نمی ماند)

- ز آب خُرد ماهی خُرد خیزد/ نهنگ ، آن به که با دریا ستیزد(سعدی)

- سفره بی نان جُل است، کوزه بی آب گِل است

-شناگر خوبی است، آب گیرش نمی آید

- فکر نان کن که خربزه آب است

-قُوّت آب از سرچشمه است

-گشنه خواب نان می بیند، تشنه خواب ِ آب

-ماهی را هر وقت ازآب بگیری تازه است

-کوزه نو، دو روز آب را تازه نگه می دارد

-مشک خالی و پرهیز آب؟

- ناله آب از ناهمواری زمین است

- هرکجا دیدیم، آب از جو به دریا می رود

- نه آب بیار نه کوزه بشکن

- هر کسی کارِ خودش، نان خودش، آبش به انبار خودش

-هرکه خواب است روزیش در آب است

- یک چشمه آب درون، به زِ صد چشمه آبِ بیرون ( ارزش مختصر چیزی که در مالکیت خود شخص باشد بیش ار هر چیز گران بهائی است که در تعلق او نیست)

- آب بدود، نان بدود، ما به دنبالش ( آب سوار و نان سوار و ما پیاده به دنبالش)

- آب روشنائی است

-مثل آبی که روی آتش بریزند.

- مثل آب خوردن)سهولت و آسانی)

- مثل ماهی از آب بیرون افتاده

- مهمان منی به آب، آن هم لبِ جو

- از آب در آمدن ( نتیجه)

- از آب، کره گرفتن

- از آب گذشتن

- از آب و آتش درآمدن

-از آب و گِل درآمدن

- بالا رفتن و یک آب هم رویش

- برخلاف جریان آب شنا کردن

- پته را به آب دادن/ دسته گل به آب دادن

- سر و گوش به آب دادن

- بی گدار به آب زدن / به آب و آتش زدن

- به آب رسیدن

- به هیچ آبی نخیسیدن( به هیچ آبی خیس نشدن)

-خشت به دریا زدن( زحمت بی حاصل کشیدن)

- خوردن و یک آب هم رویش

- در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن( بی ارزش وانمود کردن چیزی)

- سر طرف را زیر آب کردن

- فوت آب بودن

- لب آب بردن و تشنه برگرداندن

-نقش بر آب شدن ( بیهوده و بی نتیجه شدن)

- نقش خود را در آب دیدن( کنایه از به فکر خویش بودن و دلبسته وجود خود و کارهای خویش بودن)

- آب ازآب تکان نخوردن

- آب از دریا بخشیدن( از کیسه خلیفه بخشیدن)

- آب از دست نچکیدن/ اگر همه دریاها را به او می بخشیدند آب از دستش نمی چکید

- آب از سرچشمه گل آلود بود

چهل روش صرفه جویی در مصرف آب

و هر چيز زنده‌اي را از آب پديد آورديم

تكامل بيولوژيك بدون وجود آب بي‌معني است

آب ,نمی ,بی ,دریا ,یک ,نان ,آب از ,به آب ,از آب ,آب دادن ,و ما

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Hadis